آدرس واقعيت در انتخابات
انتخابات به مهمترين بحث روز کشور تبديل شده است. اولين مناظره 8 نامزد انتخابات روز گذشته برگزار شد و نامزدها درباره چالشهاي اقتصادي موجود و برنامهها و تدابير خود در اين باره سخن گفتند.
کیهان: گشايش و رونق اقتصادي طبيعتا يکي از نيازهاي مهم در هر کشور است و معمولا محور اقتصاد يکي از متغيرهاي اثرگذار در فضاي رقابت انتخاباتي تلقي ميشود. براي چالش اقتصادي بايد چارهجويي کرد. نامزدها نيز در اين باب شعارها و برنامههايي دارند و ضمنا از زاويه تعلقات سياسي خود، گريزي هم به حوزه سياست داخلي و خارجي ميزنند و از چالشهاي موجود در حوزه تعاملات سياسي بين جريانها و همچنين حوزه سياست خارجي سخن ميگويند. به راستي بايد از کدام چشمانداز به پديده انتخابات و دولت جديد و چارهجويي چالشهاي سهگانه اقتصادي، سياست داخلي و سياست خارجي نگريست. نگاه واقعگرايانه در اين باره کدام است؟
اولين واقعيت اين است که ما در ايران زندگي ميکنيم نه در اروپا يا ژاپن و چين و روسيه و هند. نظم سياسي- اجتماعي فعلي ما در يک پويش تاريخي صدها ساله به ويژه پويش تاريخي يک صد سال اخير قوام يافته است. ما نميتوانيم در «خلأ» نظريهپردازي کنيم يا بر مبناي «خيال» سخن بگوييم و مدل و برنامه بنويسيم. هاضمه جامعه ايراني در اين پويش تاريخي پرماجرا شکل گرفته و جاذبهها و دافعههاي خود را شناخته است. اين هاضمه جمعي با جاذبهها و دافعههاي قدرتمند خود، سلطنت و استبداد عجين شده با استعمار را که 200 سال بود ايران را به قهقرا ميبرد، پس زد. ملت ما آغازگر چالش با قدرتهاي غربي نبود اما در مقام دفاع از موجوديت و تشخص خود برآمد و چون عزت نفس نشان داد، يک صد سال تمام تازيانه قدرتها را بر گرده خود حس کرد. تلخ بود براي جماعت ايراني که حاصل دسترنج خود را برسفره اجنبي بگذارد و آنگاه گماشتگان اجنبي با منت و باجخواهي، اندکي از آن سرمايه و دسترنج را به او صدقه بدهند. هرچه از روزگار قاجار به عصر پهلوي آمديم، اختيار حکومتها و دولتها کمتر شد به نحوي که حاکمان دوره پهلوي با نظر مشخص انگليس يا آمريکا ميآمدند و ميرفتند. استبداد به خودي خود مصيبتي بزرگ بود چه رسد به اينکه حاکمان جور، حلقه به گوش قدرتهاي زورگوي بيگانه باشند. ملت ما در برابر چنين انحطاطي انقلاب کرد.
واقعيت دوم اين است که ايران بر سر چهارراه مهمترين تحولات منطقه و جهان قرار گرفته است. ما نميتوانيم در خلأ و خيال زندگي کنيم يا نقشه بچينيم و تدبير کنيم. ما روي گسل اصلي سياست و امنيت و اقتصاد جهان ايستادهايم. بيدليل نيست که جنگ اول و دوم جهاني در اروپا و ميان ياغيهاي گردنکش اروپايي آغاز شد اما سرنوشت خاورميانه را زير و رو کرد. و بيدليل نيست که جنگ سوم آغاز نشده، مقامات آمريکايي و صهيونيستي - به انضمام انگليس- خاورميانه اسلامي را هدف «جنگ جهاني چهارم» قلمداد کردند و در فاصله 12سال گذشته، 6 جنگ خونبار را به افغانستان و عراق و لبنان و غزه و سوريه و مجددا غزه در فلسطين تحميل کردند. واقعيت اين است که بپسنديم يا نپسنديم، کشور ما وسط يک ميدان جنگ بزرگ قرار دارد. بالغ بر 60 سال است که نه غرب و شرق اروپا، نه روسيه و چين و هند و نه ژاپن دستخوش جنگ نشدهاند و در مقابل، منطقه ما در همين 60 سال بالغ بر 12 جنگ تحميلي را تجربه کرده است. يعني به طور متوسط هر 5 سال يک جنگ رخ داده و ظرف 12سال گذشته اين رکورد به هر 2 سال يک جنگ افزايش يافته است. جبهه غرب با تحريک و حمايت صدام، شلاق جنگ را نيز بر شانههاي ملت ما کوبيدند و به جز اثر پينه بسته زخم اشغالگري در جنگ اول و دوم جهاني، و زخم کودتا و سيطره و چپاولگري، جراحت جنگ تحميلي 8 ساله را نيز بر شانههاي ملت ما برجاي گذاشتند تا يادمان نرود که ما دشمناني عنود و لجوج داريم و حتي اگر بالش نرم زير سرمان بگذارند، آن زخمها نميگذارد خواب شويم.
واقعيت سوم آن است که آميختگي امت و امام، معجزهاي باورنکردني در ايران پديد آورد. قدرتهاي پنجه افکنده بر چهار گوشه خاورميانه، در ايران يک ژاندارمري مرکزي ساخته بودند تا منطقه را مديريت کنند. تلخي طوفاني شدن اين مرکزيت تا ابدالآباد از کام آنها بيرون نخواهد رفت. دشمنان ملت ايران هر تير عداوت که در ترکش داشتند، پرتاب کردند و واقعيت چهارم همين است که ملت ايران به رغم همه عداوتها سر پا مانده، قدرتمندتر شده، بر چالشها غلبه کرده و پيش رفته است. اين عداوتها، باد مخالف و مزاحمي بود که از يک سو از شتاب حرکت ما ميکاست اما در مقابل ورزيدگي و توانمندي ما را بيشتر ميکرد و وادار ميساخت ظرفيتهاي بزرگ و معطلمانده و کشف ناشده خود را بيشتر بشناسيم و به فعليت برسانيم. هرچه روزگار طولاني غلبه استبداد و استعمار، ايران را از مسابقه پيشرفت کشورها به حاشيه پرتاب کرد، دوران تجديد حيات ملت ايران در قالب انقلاب و جمهوري اسلامي، موجب بازگشت به مسير مسابقه و هماوردي با حريفان ديرينه با وجود تنه زدنها و مزاحمتهاي آنان شد.
واقعيت پنجم که مطلع اصلي انتخابات ماست، اين حقيقت است که جمهوري اسلامي از حيات ملت مومن و بصير و تجربه اندوخته خود ريشه ميگيرد. از کف خيابان تا پاي صندوق راي و از جبهه جنگ نظامي تا ميدان حماسه سياسي و اقتصادي، اين خود ملت بودهاند که به رغم عمليات رواني سنگين دشمنان به ميدان آمده و با تشخيص به هنگام ضرورتها، خون تازه در رگهاي جمهوري اسلامي جاري کردهاند. اين راز سلامت و شادابي و نشاط و اقتدار و جوان ماندن جمهوري اسلامي است. واقعيت ششم را بايد در هنر جمهوري اسلامي و نظام ولايت فقيه جستوجو کرد؛ اينکه از هفتههاي اول انقلاب تا امروز بر راي و مشارکت سياسي مردم اصرار کرده و به آن اعتماد و اتکا داشته است. تامين امنيت و ثبات کشور در عين آمد و شد جريانهاي سياسي و جابهجايي مديران و بحرانانگيزي بدخواهان، ويژگي برجستهاي است که ناظران بيطرف جهاني بر واقعيت آن در ايران اذعان دارند. انتخابات پيش رو بر بستري از اين واقعيتهاي چندگانه برگزار ميشود.
جريانهاي سياسي و نامزدهاي محترم نميتوانند بر اين واقعيتهاي انکارناپذير چشم بپوشند و در خلأ يا خيال موضع بگيرند. البته که بايد براي ساماندهي اقتصاد کشور و کاستن از رنجهاي معيشت مردم به ويژه طبقات زحمتکش و مستضعف جامعه تدبير کرد. اين مسئوليتي سنگين بر دوش رئيسجمهور و دولت آينده است. و ضرورتاً بايد در کنار تدابير بلند مدت و ميان مدت، تدابير کوتاه مدتي را براي حمايت از اقشار محروم- ولي نعمتان بيمنت انقلاب و جمهوري اسلامي- به اجرا گذاشت. اما معناي اين تکليف آن نيست که کساني بخواهند با زير پا گذاشتن واقعيتها، چوب حراج به عزت و استقلال و امنيت ملي بزنند و دشمنان را به طمع آورند. ابراز اشتياق يکطرفه به تنشزدايي و مذاکره يکطرفه با آمريکا، همان تحقيري را به دنبال خواهد داشت که دولتمردان آمريکايي در قبال دولت اصلاحات و مقامات اروپايي با دولت سازندگي کردند.
اصلا از چشمانداز استراتژيک، اين عين خيانت است که اولا به دشمن متعرض و دست درازي کننده پيشدستي نکنند و ثانيا در موقعيت دفاع نيز ضعف نشان دهند در حالي که دشمن مشغول دشمني و گستاخي است و عليالدوام حالات رفتاري و گفتاري طرف مقابل را رصد ميکند. از اين حيث برخي طيفهاي سياسي و نمايندگان آنها پالسهاي غلط به دشمن ميدهند و در حالي که خود کم آوردهاند اين انگاره غلط را القا ميکنند که ملت ايران کم آورده است. اين خيانت در حق امنيت ملي است و بيترديد بدون تامين امنيت و اقتدار در منطقهاي انباشته از ناامني، نميتوان تدبير اقتصادي کرد. اين جفا در حق يک ملت است که به جاي تاکيد بر استفاده از ظرفيتهاي ملي و بسيج استعدادهاي پايانناپذير بومي- و البته سينه سپر کردن دربرابر چالشهاي سخت موجود- يکراست در خانه دشمن قسم خورده را نشان دهيم و به نام ملت ايران(!) کاسه گدايي و التماس به دست بگيريم. چنين نامزدياي، نامردي در حق ملتي مظلوم اما عزيز و بزرگ است.
از سوي ديگر مدل ساماندهي اقتصادي مطلوب در خلأ نوشته و به اجرا گذاشته نميشود. اگر در برابرچالش چند لايه اقتصادي موجود بايد منطق «اقتصاد مقاومتي» را به کار بست، اين منطق مطلقا با تلقي «شرکت سهامي» از دولت سازگاري ندارد. بايد ديد دوستان و شريکان و موتلفان هر يک از نامزدها کيستند تا آنگاه بتوان گفت هويت واقعي آنها کدام است و آيا ميتوانند از عهده «اقتصاد مقاومتي» برآيند يا خير. آيا طيفهايي که در گذشته خود سابقه برخورد طعمهوار با فرصتهاي مسئوليت و مسندنشيني داشته يا درقبال رانتخواران و مفسدان و فرصتطلبان اقتصادي شيوه همسفرهگي يا حداکثر انفعال پيشه کردهاند، ميتوانند در برابر ريخت و پاش و حيف و ميل بايستند و منطق پايان دادن به هدررفت فرصتها و منابع را بر بستر اقتصاد مقاومتي به اجرا بگذارند؟ هر نامزدي که خود يا حاميانش تلقي غنيمتانگارانه به دولت داشته باشند و نتوانند به امتيازخواهي و حاشيه امنيتگزيني اطرافيان و حاميان «نه» بگويند، نميتوانند از عهده ساماندهي اقتصادي برآيند. در واقع اجراي بهترين شعارها و وعدهها، در گرو سينه سپرکردن مقابل امتيازطلبان و مفسدهجوياني است که در ادوار مختلف دولتها خود را به رخ کشيدهاند. آنها که داراي دافعههاي قدرتمند در مقابل معارضان امنيت و منافع ملي نيستند، نميتوانند نمايندگان صادقي براي سلامت بخشيدن به اقتصاد کشور در فضاي متلاطم سياست و اقتصاد جهاني باشند.
دولت آينده بايد در تراز شخصيت پرورده و قوام يافته ملت ايران ظاهر شود. تراز شخصيت اين ملت، «ما ميتوانيم» است. انقلاب اسلامي، دفاع مقدس 8 ساله، مهار مردمي غائله گروهکها، بسيج ملي از پاي صندوق راي تا کف خيابان و از کارخانه تا مراکز تحقيقاتي و علمي به هنگام ضرورت، همه ثابت ميکند که روح بسيجگري و به ميدان آوردن استعدادها بر مبناي منطق «ما ميخواهيم و ميتوانيم» در کالبد ملت ما جريان دارد. مهم اين است که اين روحيه جمعي و ملي از طرف نامزدهاي محترم، بزرگ و محترم شمرده شود. با تسليمطلبي يا عافيتخواهي محض و پرهيز از مجاهدت و خطرپذيري نميتوان کامياب شد. هيچ چيز ارزشمندي در دنيا نيست که رايگان و بدون هزينه به دست آيد. بدون شجاعت نميتوان سري در ميان سرها درآورد و آقايي کرد. البته که بايد تدبير کرد و حکمت به خرج داد. اما نام تانک دادن و کلاشينکف گرفتن را نميتوان تدبير در غنيمت گرفتن گذاشت همانگونه که ادعاي زمين دادن و زمان گرفتن از سوي کسي به اسم بنيصدر در دوران جنگ، نشانه شجاعت و تدبير و حکمت نبود.
محمد ايماني
چرا تضميني براي «مصونيت از انحراف» وجود ندارد؟
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،«ماموريت غيرممکن» اميراحمدي و پيشنهاد معاون نخستوزير رژيم صهيونيستي ظاهراً در نگاه اول پيشرفت خوبي داشت و به يک نتيجه کاربردي موثر رسيده بود؛ خصوصاً که معاون احمدينژاد در برابر موج اعتراضات مراجع تقليد و سياستمداران و شخصيت هاي فرهنگي و اجتماعي ، حاضر به پس گرفتن حرفش درباره «دوستي با مردم اسرائيل» نبود350 و رئيسجمهور نيز ميکوشيد از هرگونه موضعگيري عليه مشايي طفره برود. اين وضعيت براي دولت، مثل يک «تعليق ايدئولوژيکِ» آزاردهنده بود و رفتار سياسي مشايي هم فقط به التهابات دامن ميزد.
20 روز بعد، مشايي دوباره يک نشست خبري در «کاخ گلستان» ترتيب داد.351 طبيعتاً او در برابر مطالبات بحق حاميان گفتمان سوم تير - که ماهيتِ حقيقي اسرائيل جنايتکار و صهيونيستهاي غاصب را از مکتب «اسلام ناب» امام خميني(ره) آموخته بودند - بايد عذرخواهي و عقبنشيني ميکرد، اما هدفي جز پيچيدهتر ساختن بحران نداشت و در اين ميان، اعتبار رئيسجمهور اولين آسيب جدي را ميديد. مشايي در نشست خبريِ «کاخ گلستان» باز هم اعلام کرد:
براي هزارمين بار ميگويم با مردم اسرائيل دوست هستيم.352بدينترتيب «حلقه انحرافي» در روزهاي داغ تابستان 1387 ايجاد اولين بحران گفتماني- سياسي را در منظومه فکري رئيسجمهور کليد زد و عملاً نخستين «حمله معتبر» از درون دولت را عليه باورهاي راستين احمدينژاد انجام داد.
(از اين پس، «حلقه انحرافي دولت» به طور متوسط در هر دو ماه يک هزينه سنگين سياسي را به شخص رئيسجمهوري تحميل کرد و طي 5 سال حدود 30 حمله ايدئولوژيک و بحران ضدگفتماني را از درون دولت عليه باورهاي او تدارک ديد. در واقع، پديدآوردن دستکم 15 بحران گفتماني و 15 هزينة سنگين سياسي براي سقوط منزلت يک رئيسجمهور کافي بود، چون هربار از اعتبار احمدينژاد نزد هواداران اصيل «گفتمان سوم تير» ميکاست و او را بيشتر از جمع ياران واقعي خود جدا ميساخت.)
اسفنديار رحيممشايي حتي روز 21 مرداد 1387 براي تبيين بيشتر فلسفه «اظهار دوستي با مردم اسرائيل» يک يادداشت اختصاصي را در اختيار سايت «عصر ايران» از رسانههاي حاميِ هاشمي رفسنجاني گذاشت و خيلي صريح نوشت:
ما جنگي با اسرائيل نداريم. بعضيها فکر ميکنند همه مردم اسرائيل در خيابانها پوتين به پا کردهاند! اين بايد افتخار ما باشد که با هيچ ملتي دشمني نداريم.353
ديدگاههاي مشايي شباهتهاي زيادي به ديدگاههاي «حزب کارگزاران» داشت، چنان که عصر يکشنبه 8 ارديبهشت 1392 «اکبر هاشمي رفسنجاني» نيز در ديدار با خبرنگاران و نويسندگان جريان فتنه، همين ديدگاه را درباره «جنگ با اسرائيل» تکرار کرد. اظهار دوستي با مردم اسرائيل از بيخ و بن با فتواي صريح امام خميني(ره) درباره «شهرکنشينان صهيونيست» مخالف بود و روز 22 مرداد 1387 براي چندمينبار روزنامه «کيهان» در کنار ديگر رسانهها، چهره ها و شخصيت هاي اصول گرا خواستار عذرخواهي و عزل مشايي شد.
رفتار رئيسجمهور کم کم به ايجاد يک حاشيه امن براي مشايي انجاميد، چون احمدينژاد خطقرمز خود را برخورد با او ميدانست. پافشاري مشايي بر موضعش زمينه ارسال سيگنال اسرائيل را فراهم ساخت و روز 9 شهريور 1387 «شيمون پرز» به ميدان آمد. رئيسجمهور رژيم صهيونيستي در گفت وگو با راديو صداي آمريکا ضمن تروريست ناميدن احمدينژاد از سخنان آشتيجويانه «اسفنديار رحيم مشايي» استقبال کرد و گفت:
دوستي ما با ملت ايران 2500 ساله است. ما «دوران طلايي» با ايران داشتيم و يهوديان به «کوروش هخامنشي»، پادشاه باستاني ايران به دليل نقشي که در آزاد شدن «بردگان يهودي بابل» داشت، احترام ميگذارند.354
ستايش رئيسجمهور اسرائيل از «ضدگفتمان» حلقه انحرافي، نه تنها به حساسيت احمدينژاد منجر نشد، بلکه او روز پنجشنبه 28 شهريور در آستانه چهارمين سفرش به آمريکا درباره «دوستي با مردم اسرائيل» گفت «حرف مشايي، حرف مکتب ما و حرف دولت است!»355 پس از 2 ماه جنجال، موضع رئيسجمهور گره اين بحران سياسي را کور کرد. حالا همه نگاهها به سوي رهبر معظم انقلاب دوخته شد تا با تدبير حکيمانهشان راه عبور از اين التهاب هزينهساز را ترسيم کنند.
هنوز يک روز از تأييد «دوستي با مردم اسرائيل» توسط رئيسجمهور نگذشته بود که رهبر انقلاب در دومين خطبه نماز جمعه روز 29 شهريور 1387 جلوي يک انحراف سياسي دولت نهم را گرفتند و موضع مستدل و قاطع نظام را اعلام کردند.
حضرت آيتالله خامنهاي «دوستي با مردم اسرائيل» را يک «حرف غلط و غيرمنطقي» و «قضيهاي پوچ» دانستند که نبايد دستمايه التهابات سياسي قرار گيرد، زيرا چنين اظهاراتي چيزي بيش از يک مسالهاي «کوچک» و «جزيي» نيست؛ بنابراين در منظومه سياسي و گفتماني نظام هيچ جايي ندارد. رهبر معظم انقلاب فرمودند:
يك نفر پيدا ميشود درباره مردمي كه در اسرائيل زندگي ميكنند يك اظهارنظر ميكند، البته اين اظهارنظر، «اظهارنظر غلطي» است. اينكه گفته شود ما با مردم اسرائيل هم مثل مردم ديگر دنيا دوستيم، اين حرف درستي نيست، «حرف غيرمنطقي» است.... ما با يهودي ها هيچ مشكلي نداريم، با مسيحي ها هيچ مشكلي نداريم، با اصحاب اديان در دنيا هيچ مشكلي نداريم، اما با غاصبان سرزمين فلسطين چرا، مشكل داريم.
غاصب هم فقط رژيم صهيونيستي نيست. اين موضع نظام است اين موضع انقلاب و موضع مردم است. حالا كسي حرفي ميزند اشتباه ،عكسالعملهايي هم در مقابل آن نشان داده ميشود. خوب مساله را بايد تمام كرد.
اينكه يك روز يك نفر از اين طرف بگويد، يكي از آن طرف بگويد، يكي اين جور استدلال كند، يكي از آن طرف حرف بزند، اين درست نيست، اين التهاب آفريني است؛ حرفي بود گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع جمهوري اسلامي و موضع دولت جمهوري اسلامي هم اين نيست... خوب اين «حرف خطايي» بود، حرف درستي نبود. اين را نبايد وسيله التهاب قرار داد.
من خواهش ميكنم از همه، اين جور مسائل كوچك و مسائل جزئي را، حرفي بر زبان كسي جاري ميشود، مطلبي گفته ميشود، اين را وسيلهاي قرار ندهند براي اينكه مدتي جريان سازي و مسالهآفريني بشود در سر تا سر كشور، يك عده موافق يك عده مخالف سر قضيه اي پوچ، خوب موضع نظام مشخص است، تمام شد.356
در واقع رهبر انقلاب پيش از هر چيز ابتدا شخص رئيسجمهور را از سقوط به ورطه يک «بحران ايدئولوژيک» نجات دادند و مانع تحميل هزينههاي بيشتر به احمدينژاد گشتند، چون موضع مشايي با ماهيت و منطق گفتمان رئيس دولت درباره «صهيونيسم» در تباين مطلق بود و يک «ضدگفتمان» عليه رئيسجمهور اصولگرا به حساب ميآمد.
رهنمودهاي رهبري يک مرزبندي دقيق ميان «موضع نظام و دولت» با «موضع فردي» در حد و اندازه يک معاون تازهکار رئيس دولت را ترسيم کرد و از همين نقطه، وزن و اهميت و اعتبارِ رفتارهاي سياسي «اسفنديار رحيم مشايي» براي نظام به روشني مشخص شد.
او از دو سال قبلتر نيز حرفهاي عجيب و غريبي درباره «حجاب» ميزد؛ حتي ديماه 1385 فيلم حضورش در مجلس رقصي در ترکيه و در حين انجام يک ماموريت دولتي رسمي به عنوان رئيس «سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري» منتشر شد، اما اينبار ديگر فرصتي براي ادامه حاشيهسازي نيافت. در عين حال سخنان رهبر انقلاب در پايان خطبه دوم نماز جمعه شامل يک هشدار مهم به فعالان سياسي نيز بود و توصيه جدي کردند که فعالان سياسي از «بيانصافي عليه دولت» بپرهيزند.
در تابستان 1387، احمدينژاد هرچند نخستين اشتباه بزرگ سياسي/ گفتمانياش را با حمايت از ايده پوچ و بيپاية «دوستي با مردم اسرائيل» مرتکب شد، اما همچنان يک رئيسجمهور مکتبي و مردمي و دلسوز شناخته ميشد و دغدغه رهبر معظم انقلاب نيز مراقبت و حفاظت از اين سرمايه بزرگ براي نظام بود. احمدينژاد نيز مانند ما «معصوم» نبود. البته اين نخستين تذکر علني حضرت آيتالله خامنهاي به رئيسجمهور احمدينژاد نبود؛ گرچه نخستينبار بود که رهبر معظم انقلاب با تبيين مصداق موضوع (دوستي با مردم اسرائيل) مانع يک انحراف گقتماني شدند.
«انحراف از اصول» همواره يکي از دغدغههاي کليدي حضرت آيتالله خامنهاي بوده است؛ چنان که هم در دوران رياستجمهوري «اکبر هاشمي رفسنجاني» و هم در هنگام زمامداري «سيدمحمد خاتمي» رهبر معظم انقلاب پيرامون «انحراف» هشدار دادند. وقتي روز 8 شهريور 1384 «محمود احمدينژاد» براي نخستينبار به همراه اعضاء هيات دولت به ديدار رهبر معظم انقلاب رفت، ايشان به تشريح نظريههاي «عدالت» در نظامهاي معاصر جهان و تبيين «عدالت» از منظر «مکتب اسلام ناب» پرداختند و فرمودند:
اگر «عدالت» را از «معنويت» جدا كنيم - يعنى عدالتى كه با معنويت همراه نباشد - اين هم عدالت نخواهد بود. عدالتى كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و كائنات نباشد، به «رياكارى» و «دروغ» و «انحراف» و «ظاهرسازى» و «تصنع» تبديل خواهد شد.357
دومين ديدار رئيسجمهور احمدينژاد و کابينه با رهبر انقلاب اسلامي روز 17 مهر 1384 يعني دوماه پس از آغاز به کار «دولت نهم» رقم خورد. در واقع، اين نخستينبار بود که دولت جديد در ماه مبارک رمضان به حضور وليامر مسلمين ميرسيد.
حضرت آيتالله خامنهاي اين ملاقات را نيز به سنت مرسوم خود در جلسات ماه رمضان رهبري با دولتها به بازخواني «نصايح و مواعظ نهجالبلاغه» اختصاص دادند؛ زيرا اعتقاد دارند «فهم منطق علوى در باب مسائل كلان اداره كشور از خلال اين مواعظ بهدست مىآيد.» از اين رو، رهبر انقلاب تبيين علل و دلايل «انحراف» از رهگذر شرح «فرمان اميرالمؤمنين به مالكاشتر» را به عنوان دستور جلسه تعيين کردند و در همان ابتداي ديدار با رئيسجمهور احمدينژاد و دولت نوپا تذکر دادند:
نكتهى اول اينكه گمان «مصونيت از انحراف» را مطلقاً در خودمان نبايد راه بدهيم؛ يعنى هيچكس نبايد بگويد وضع ما كه روشن است و مثلاً در خط صحيح و در خط دين و خدا داريم حركت مىكنيم و منحرف نمىشويم؛ نه، چنين چيزى نيست.
امكان «لغزش» و «انحراف» از خط مستقيم براى همه هست و همه هم وسيلهى اجتناب از اين انحراف را دارند؛ يعنى اينطور نيست كه يك سرنوشت قطعى و حتمى وجود داشته باشد تا ما بگوييم هر كس در اين راه حركت مىكند، ناگزير بايد لغزش پيدا كند؛ نه، انسان مىتواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما «مصونيت از انحراف» هم «تضمينى» نيست كه انسان بگويد ما كه ديگر منحرف نمىشويم؛ بنابراين خاطر جمع سر را روى بالش نرمى بگذارد و از حال خودش غافل شود. هيچكدام از اين دو طرف قضيه نبايد مورد بىتوجهى قرار بگيرد.
وسيلهى «عدم انحراف» و پرهيز از انحراف چيست؟ «مراقبت از خود.» بايد مراقب بود. اگر از خود مراقبت كنيم، منحرف نمىشويم. اگر از خود مراقبت نكنيم، يا از ناحيهى سستى و ضعف در پايهها و مبانى عقيدتى انحراف به انسان روى مىآورد، يا از ناحيهى شهوات به انسان روى مىآورد.
حتّى كسانى كه پايهها و مبانى اعتقادى آنها محكم است، شهوات نفسانى بر نگاه و بينش عقلىِ درست و عميق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مىيابد و انسان را منحرف مىكند؛ كه ما مواردش را ديديم... وقتى انسان نسبت به تعهدى كه با خداى خود دارد، بىتوجهى نشان داد و «خلف وعده» كرد، «نفاق» بر قلب او مسلط مىشود. بنابراين اگر ما بىتوجهى كنيم و تن به شهوات و هوىها بسپاريم، ايمان مغلوب و عقل مغلوب مىشود و هوى و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافى كه از آن مىترسيديم، ممكن است پيش بيايد.
نكتهى دوم اينكه ماها اگر بخواهيم در اين جايگاهى كه هستيم، از احتمال خطاى خودمان كم كنيم، بايد از «سخن درشت خيرخواهان» نرنجيم؛ يكى از راههاى سلامت اين است... كسى كه مىدانيد قصد عناد و دشمنى ندارد، ولو با لحن درشتى هم حرف مىزند، از او نبايد واقعاً برنجيد. به سخن نرم و دلنشين «چاپلوسان» هم دل نسپريد.
اگر ما اين را رعايت كنيم، به نظر من خيلى به سود ماست... شما به عنوان يك حاكم، يك رئيس يا يك وزير، وقتى «طرفدار قشرى» هستيد، قهراً به آن «قشر» امكاناتى تعلق مىگيرد و آن قشر تمكنى پيدا مىكند كه همين «امكانِ تطاول آنها» بر حقوق مردم را بهوجود مىآورد؛ پس حواستان باشد.
يك جملهى ديگر از اين نامهى مبارك[ فرمان اميرالمومنين به مالک اشتر] اين است: «ثم انظر فى امور عمّالك»؛ كارها و امور كارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، «انتخاب كارگزاران» است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با «آزمايش» آنها را انتخاب كن؛ يعنى نگاه كن ببين چه كسى شايستهتر است. همين شايستهسالارىيى كه امروز بر زبان ماها تكرار مىشود، به معناى واقعى كلمه بايد مورد توجه باشد. اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) هم در اينجا به آن سفارش مىكنند.
«و لا تولهم محاباه و اثره»؛ نه از روى «دوستى» و «رفاقت» كسى را انتخاب كن، كه ملاكها را در او رعايت نكنى - فقط چون رفيق ماست، انتخابش مىكنيم - نه از روى استبداد و خودكامگى؛ انسان بگويد مىخواهم اين فرد باشد؛ بدون اينكه ملاك و معيارى را رعايت كند يا با اهل فكر و نظر مشورت كند.358
براي مطالعه ارجاعات، اسناد، منابع و پانوشتهاي پاورقي به کتاب «شاهکليد انگليسي» (جلد 50 مجموعه نيمه پنهان) نوشته پيام فضلينژاد که در آينده نزديک توسط «دفتر پژوهشهاي موسسه کيهان» منتشر ميشود، مراجعه فرمائيد.
منبع:کیهان
نقش عربستان در ترور دانشمندان هستهای ایران افشا شد
یک خبرنگار سابق شبکه خبری «سیبیاس» فاش کرده عربستان سعودی مسئولیت تأمین مالی عملیات موساد علیه ایران را به عهده دارد.
وی افزوده: «یکی از نتایج این سفرها این بوده: توافق درباره اینکه سعودیها تأمین مالی زنجیره ترور چندین تن از کارشناسان برجسته هستهای ایران، که در خلال دو سال گذشته اتفاق افتاده را به عهده بگیرند.»
این خبرنگار صهیونیستی ـ آمریکایی ادامه میدهد: « رقمی که برای این کار صرف شده، طبق ادعای دوستم، 1 میلیارد دلار است که به گفته او، عربستان آن را برای خسارت وارد شده به برنامه هستهای ایران، رقم نازلی میداند.»
این خبرنگار آمریکایی در ادامه به دلایل درست بودن اظهارات دوستش اشاره کرده و مینویسد عربستان و اسرائیل هر دو در اینکه نمیخواهند به ایران اجازه دستیابی به توانمندی هستهای بدهند، مشترکند.
وی حملات سایبری ایران به عربستان سعودی را یکی دیگر از دلایل درست بودن ادعاهای دوستش عنوان کرده و مینویسد: «پیوند اسرائیل و عربستان از این لحاظ هم کاملاً عقلانی به نظر میرسد که ایرانیها طبق گزارشها پس از آنکه سانتریفیوژهایشان هدف حملات سایبری واقع شد به دولت عربستان حمله سایبری کردند.
خبرنگار سابق سیبیاس به گزارشی از دانشگاه تلآویو اشاره میکند که در آن عربستان سعودی به عنوان امید آخر و آخرین خط دفاعی اسرائیل ذکر شده است.»
لاندو مینویسد: «در حالی که اکثر متحدان سنتی اسرائیل در منطقه به خاطر بهار عربی از بین رفته یا تضعیف شدهاند، سعودیها آخرین امید اسرائیل برای حفظ منافع سیاسیشان در جهان عرب هستند.»
در چه صورتی انتخابات ایران برای آمریکا فاجعهبار میشود!؟
گروه بین الملل: یک مجله آمریکایی گفته است انتخاب جلیلی به عنوان رئیس جمهور ایران یک مسیر متفاوت با خواسته های مقامات آمریکایی و اصلاح طلبان ایرانی از حضور وی در انتخابات ناراضی هستند.
به گزارش "رجانیوز" با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، رسانه های غربی در گزارش های متعدد به بررسی جریانهای سیاسی موجود در انتخابات، به ویژه رفتارهای انتخاباتی سعید جلیلی میپردازند.
مجله آمریکایی ویک در گزارشی به قلم کیت واگستاف با اشاره به احتمال بالای رای آوری سعید جلیلی در انتخابات نوشت: آن دسته از مقامات ایرانی و آمریکایی که به دنبال اصلاحات در ایران هستند، به یک میزان از حضور جلیلی در جریان انتخابات ناراضیاند. هم مشایی و هم رفسنجانی از داشتن روابط بهتر با غرب حمایت کردهاند. مشایی به رغم پیوند نزدیکش با احمدینژاد علناً اظهار کرده که هیچ دشمنیای میان ایران و ایالات متحده یا اسراییل نمیبیند و نیز به دنبال جذب سرمایههای میلیونها ایرانی خارجنشین است که به نظر واشنگتنپست، روحانیون و سیاسیون محافظهکار با آن مخالفند.
در ادامه این گزارش با اشاره به ثبت نام هاشمی رفسنجانی برای حضور در انتخابات آمده است: احتمالاً پشتیبانی نیمبند رفسنجانی از جنبش سبز در زمانی که عده اي خیابانها را در اعتراض به انتخاب مجدد احمدینژاد در سال 2009 تصرف کرده بودند، به ضررش تمام شد. مهمترین دلیل شورای نگهبان برای حذف رفسنجانی این بود که او در سن 79سالگی پیرتر از آن است که به این جایگاه برسد.
کشورهای غربی که به گفته منابع امنیتی رصد ویژه ای بر انتخابات ایران دارند همچنان امیدوارند دولتی روی کار بیاید که سر سازش با آمریکا داشته باشد البته در این گزارش به این موضوع اشاره شده است که اگر جلیلی به عنوان رئیس جمهور ایران انتخاب شود انتخابات برای آمریکا فاجعه بار خواهد بود و این آروزها بر باد خواهد رفت.
در بخش دیگری از گزارش مجله ویک آمده است: جلیلی به عنوان یک رزمنده قسمخورده زمانی گفته بود که هدف ایران «ریشهکن کردن سرمایهسالاری، صهیونیسم و کمونیسم و ترویج گفتمان اسلام ناب در جهان» است.
ظاهراً جلیلی هنوز فلسفهی مقاومت سیاسی علیه غرب به عنوان درمان گرفتاریهای اقتصادی ایران را ترویج میکند. او اخیراً در یک نشست خبری گفت: «این حقیقت که ملت ایران از حقوق خود دفاع میکند، [امريكا] را ناامید میکند. به برکت مقاومت [ایران]، آنها شاهد پیشرفت چشمگیر ایران هستند.«
در این گزارش همچنین آمده است: برای آنها که امیدوار بودند که جنبش سبز روند اصلاحات را تقویت کند، جلیلی میتواند یک عقبگرد بزرگ باشد
نظرات شما عزیزان: